Sunday, March 1, 2009

لطمه


اصلا آقا بعضی‌ از این ایرونیا همچی "سوشی سوشی" می‌‌کنن که انگار به عمر باباشون سوشی خور بودن. مرتیکه تو تا دیروز یا نون تو اشکنه تیلیت می‌‌کردی یا خیلی‌ که با کلاس می‌‌شدی دسته گوشتکوب آبگوشت رو لیس میزدی، حالا برای ما در وصف کمالات سوشی حرف میزنی‌؟ آخه بی‌ ناموسی هم از این بد تر؟

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، بنده یکی‌ از همین ایرانیهای جو گیر عشق سوشی هستم. دیروز جای شما خالی‌ نباشه رفته بودیم یکی‌ از این رستورانهای سوشی فروشی all you can eat. یعنی‌ هر چی‌ میتونی بخوری بخور و غصه ات نباشه، پولش ثابته! ترجمه‌اش به زبون لری خودمون هم یعنی‌ تا انجایی که ددمنشی ات اجازه میده کوفت کن. جای شما هم به همین دلیله که می‌‌گم خالی‌ نباشه. چشمت روز بد نبینه، مثل همیشه وظیفهٔ خود را خوب انجام دادیم. تا حد مرگ خوردیم و لطمهٔ مربوطه را به بهترین نحو احسنت وارد کردیم. فکر کنم وقتی‌ ایرانی‌‌ها وارد رستورانهای این طوری می‌‌شن، مادر مرده صاحب رستوران از همون اول عزا می‌‌گیره و تا ته‌اش می‌‌خونه که کار و بار اون روزش کساده. از بس که حرص می‌زنیم و به اندازهٔ غذای یک هفته مون می‌‌لمبونیم! معمولا هم اینطور رستورانها پاتق دوستان هموطنه. یه دهاتی‌هایی‌ مثل ما هم پیدا میشن که از شب پیشش چیزی نمی‌‌خورن که برای فردا ظهر ناهار لطمه رو به استادانه‌ترین نحو ممکن وارد کنن. آخه خنگ‌اللاه، تو به ازای هر لطمه که به صاحب رستوران وارد میکنی‌ که پنج تا لطمه هم به سلامتی خودت وارد میکنی‌ که تا دو روز حال عادی نداری از بس پر خوردی.

بر عکس من، عیال است که خدا بر عمرش بیفزاید؛ به دو دلیل:

یک- هر چه که ما مثل اینهایی که از قحطی در اومدن حرص می‌زنیم، ایشون خیلی‌ با کلاس و با آرامش و به مقدار کافی‌ غذا صرف می‌کنن. خدا رو شکر که با این کار وجهٔه کلی‌ میز ما را نگاه می‌‌دارن.

دو- لب به این غذاهای عجیب غریب این ملت خرچنگ و قورباغه خور نمیزند و هوا دار درجه یک غذاهای ایرانیست. حالا هر چی‌ که ما اصرار کنیم و بال و پر بزنیم و قسم و آیه که والا خوشمزست، بلاه خوشمزست، اما حرف زن یکیست. البته با اینکه این کار برای من به قیمت گرانی تمام میشود اما خوشایند است که لااقل عیال سنگر ملی‌ را حفظ کرده است. قیمت‌های گزافش برای بنده هم این است که مثلا برای رفتن به این طور رستوران‌ها `پا ` ندارم و به همین دلیل پنجاه درصد مواقع‌ای که هوس می‌کنم نهایتا باید منصرف بشم. یا اگه خیلی‌ هوسم گوله شده باشه، باید دنبال کون اینو اون بیفتم که بیایند با ما غذای جاپنی بخورن. یا مثلا هزینهٔ گزاف دیگرش اینه که اگر بعد از یک ساعت التماس عیال راضی‌ به همراهی با ما شد، باید اول از یه ساندویچ فروشی غذایی‌ مورد علاقه برای ایشون تهیه کنیم و بعد بیفتیم دنبال رستورانی‌ که اجازه بده یکیمون غذای خودشو بیاره توی رستوران و از این در به آن در تا جای مورد نظر را شناسایی کنیم. حواست هست که همین مراحل تا اینجاش نصف روز از مراسم `سوشی خوران` ما را پر می‌کند تا به یه رستوران برسیم. یا هزینهٔ گزاف دیگر این است که با اینکه عیال غذای رستوران را نمی‌‌خورد اما باید پولش را بپردازیم چون قانون رستورانهای `هر چی‌ میتونی بخور` اینه که اگه یکی‌ بخواد `هر چی‌ میتونی بخور` را سفارش بده، بقیه هم باید همون رو سفارش بدهند و دیگه کسی‌ نمیتونه بگه من غذا نمیخورم یا مثلا فقط یه سالاد می‌خوام (چون و الاه همه همین کار را میکردند). خلاصه همهٔ این جیمز باند بازی‌ها برای صرف یه سوشی، به همراهی عیال می‌‌ارزید.

بالاخره حالا نشستیم و من از گشنگی غذا نخوردن از دیشب تا الان، داره شکمم سوراخ میشه. قابل پیشبینی‌ است که وقتی‌ حرص، به گشنگی هم مزین بشه دیگه سفارش از دست در میره و غذا زیادی باقی‌ می‌‌مونه. و اما قانون بسیار ضد حال، اما بجایی وجود داره که از اسراف غذا جلوگیری بشه. شما تا جایی‌ که جا داری میتونی غذا بخوری اما اگه غذا اضافه بیاد، به ازای هر تکهٔ اضافه مونده باید پول (در واقع جریمه) بپردازی که دفعهٔ بد از سر حرص زیاد غذا حیف و میل نکنی‌. بدین ترتیب ضربهٔ آخر رو هم متحمل میشوم و مراسم `سوشی خوران` ما، بعد از یک روز پر ضربه و پر لطمه به پایان می‌رسد و در هوای سرد قطب، با نفسی که از پرخوری به سختی بالا می‌‌آید روانهٔ خانه می‌‌شوم جهت کسب سلامتی‌ و احیای نیروی از دست رفته!


4 comments:

  1. چطوری پسر اول مرسی بابت لینک
    .
    اقا بالاخره شما پدر صاحب مغازه رو در اوردی و کلی سوشی نوش جان کردی با این همه ضربه که خوردی احتمالا جا واسه اون چند تیکه باقی مانده نمونده پسر ؟
    دیروز وبلاگ لاله رو میخوندم اونم رفته بود یه فروشگاه حراج زده کل جنس اشو بار کرده اورده خونه :)
    خلاصه این از قحطی اومدگی ژنی تو خون ماست انگار منم اینترنتم دیروز ازاد بود کلی از خجالت شکمم ان در اومدیم :)

    ReplyDelete
  2. به به، نوش جان!
    میگما، خوب بود قبل از ازدواج با عیال میرفتی سوشی خوران تا ایشون حساب کار دستش بیاد ;)

    ReplyDelete
  3. نه سیروس جان! جا نبود دیگه و الا شک نکن. یه باریکه مونده بود که اون هم مربوط به نفس بود

    ReplyDelete
  4. عجب با آب و تاب تعریف کردی، ۶ ماه لب نزدم، فکر کن !!!!

    خوشم میاد آیدا هم چنان سنگرو حفظ کرده

    انشاالله در لطمه بعدی در رکاب هستیم lol

    ReplyDelete