Monday, March 23, 2009

فرق ما و نسل گذشته ما


برای سفرهٔ هفت سین امسال آینه کوچک نداشتیم. بالاخره تو یه فروشگاه، آیینه خوشگلی‌ با اندازهٔ مناسب با قاب زیبای چوبی پیدا کردم. همانجا به فکر پدرو مادرم افتادم و از آنجایی که امسال اولین عیدشون در فرنگه، احتمال دادم که اونها هم آیینهٔ مناسبی برای سفرهٔ هفت سینشون ندارن. هر چی‌ گشتم آیینه‌ای مشابه پیدا نکردم که همه چیزش میزون باشه و قیمتش هم خوب باشه. به ناچار آیینهٔ دیگه‌ای رو انتخاب کردم که هیچ به قشنگی‌ آینه اول نبود. وقتی‌ بهشون خبر دادم که براشون آیینه خریدم ، حدسم درست بود و بسیار خوشال شدن.

هر چی‌ خواستم آینه قشنگه رو برای خودمون نگه دارم و اون یکی‌ رو بدم بهشون دلم نیومد. اینقدر دلم نیومد که روی سفرهٔ هفت سین، هر دو آیینه رو امتحان کردیم که شاید دومی بهتر باشه اما هیچ اینطور نبود! اولی‌ همانطور که می‌‌دانستم خیلی‌ هم بهتر بود. برای اینکه عیال هم رضایت بدهد که آیینه دومی‌ رو بر داریم، استدلال‌های احمقانهٔ معماری و هنری رو شروع کردم. کار سختی نبود، در بیشتر از ۹ سال دانشجوی معماری بودن، حرافی را خوب یاد گرفته‌ام که چطور یک پروژهٔ بند تمبونی رو می‌شه به عرش برد! عیال هم رضایت داد. هر چند گمان می‌کنم چون اونم معماره دستم رو خوانده بود و به موضوع پی برده بود و به رسم بلند منشی گفت هر کدوم رو خودت دوست داری نگاه دار!

بدین ترتیب از خود گذشتگی ما آیینه قشنگه رو به سفرهٔ پدرو مادرمون رسوند بدون اینکه اونها از این موضوع بویی ببرند. با اینکه از دست دادن چیزی که نفست میخوادش، کمی‌ کون سوزی داره اما یه حس خوب خیلی‌ بزرگتر بهت میده.

همه چیز خوب بود تا اینکه پیش پای شما پدرو مادرم برای گرفتن چیزی به خونه ما اومدن. چون عجله داشتن، تو نیومدن و دم در وایستادن تا من اون چیزی که می‌‌خواستن رو براشون بیارم. یهو یکیشون چشمش به سفرهٔ ما افتاد و عدل زد به خال و گفت: "چه آیینهٔ قشنگی‌!". جالب بود. تا اومدم بگم مرسی‌، دیگری گفت: "اما آیینهٔ ما قشنگ تره!"

راستش رو بخوای کونم سوخت. نه اینکه کونم بسوزه، بیشتر دلم سوخت. این است فرق نسل ما و نسل گذشته ما.

میدونم که من خیلی‌ بیشتر از یه آیینه به پدرو مادرم....اما این موضوع هیچ راجع به پدرو مادر من نیست، مثالی یه از تمام نسل گذشته‌ای ها. حقیقت است آقاجان، حقیقت.

1 comment:

  1. سلام پسر بازم عیدت مبارک بهتر نبود همون اول دوتا اینه رو به مامان بابات نشون میدادی فکر کنم الان دلت پیش اینه اونا نبود
    اگه من بودم خوشگله رو میزاشتم بر خودم
    راستش بعضی وقتی خودجواه میشم :)

    ReplyDelete