Thursday, February 26, 2009

امانتدار


باز هم آبی پوشیدی؟ چه خوب! چه خوب که تو همیشه یکرنگی. دوری، خیلی‌ دور، اما پهنای آرامش بخشت دلگرمیست. در خوابم؛ کاش! پدر درخت بود و مادر نهری زلال.

آی نسیم راحتی‌! دست برادر از وقار بی‌ ریای ریشهای پدر؛ رحم کن بر پیر مرد استوارم.

گهواره‌ام سایه ایست بافتهٔ امانتدارانم؛ چه بستر امنی‌. رهاااااا‌یم از افکار.

تنها نگاه آفتاب است که گاهگاهی مهمان است از بازی نسیم.

تکیه می‌‌کنم بر تنهٔ مرد پدر و به لبخند گوشهٔ لبهای مادر چشم میدوزم. خواب هم مرا کافیست.

بستر از تپهٔ سبز.


No comments:

Post a Comment