چند وقت پیش تو ایران رفته بودم در یه دکون برنج فروشی. مشغول بالا پایین کردن قیمتها بودم که یه یارو با هیکل درشت و سیبیل پر پشت و شیکم گنده از وانتش اومد پایین و وارد مغازه شد. یه کیسه برنج بر داشت و رفت طرف پیشخون که حساب کنه. با لهجهٔ مشهدی پرسید: -حاج آقا جان،ای برنجاتا خوبم قد مکشه یا نه؟ صاحب مغازه هم که به رسم فرهنگ لعنتیه زن ستیز، خوشمزه بود جواب داد: -ها که قد مکشه. قد مکشه چه جورم قد مکشه. بده دست زنت خیالت نبشه دداش. او زنی که نتانه با ای برنجا غذا درست کنه ره باید طلاقش بدی! نمیدونم هنوز سلام نکرده، چطور با مشتری پسر خاله شد که بخواد همچین حرفی بزنه. اما در هر حال، در ظرف کمتر از یه پلک به هم زدن، شرایط کاملا مهیا شد برای همون مشاعرهٔ زنندهٔ همیشگی در مسخره کردن زنها. حالا گوی و میدان و حواس بقیهٔ مشتریها دست مرد نخراشیده است که قافیه رو کامل کنه و تیر خلاص رو بزنه: - طلاقش بدم؟ مُو نوکر زنم هم هَستُم!!!! کیسه رو گذاشت روی دوشش و گشاد گشاد از مغازه رفت به سمت وانتش. حرفش مثل پتک خورد توی سر فروشنده و من و سایر مشتریها که خودشونو برای یه خندهٔ مشتی آماده کرده بودن. نمیدونم منه به اصطلاح تحصیلکرده اگه جای اون بودم قافیه رو چه جوری تکمیل میکردم. شیرت حلالت! نازه شرفت!
Monday, February 2, 2009
!نازه شرفت
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
اقا خیلی جالب می نویسی
ReplyDeleteمن که حس می کنم تو اون فضایی هستم که نوشتی داستان رو
ما عادت کردیم همیشه زن رو تحقیر کنیم و با این باور بزرگ شدیم
فکر می کنم برا همون بوده که انتظار جوابی غیر اون جواب که مرد دادرو داشتید
برای وبلاگتون لینک میزارم
مرسی سیروس جان که اومدی. ممنون از بابت لینک. من چون مدت کمیه که مینویسم هنوز ته و توشو در نیاوردم که چه جوری لینک و آدرس وبلاگ سایرین رو بذارم. در اولین فرصت مهمونتون میکنم.
ReplyDelete