Tuesday, August 30, 2011

اگر "په" آنگاه "کی یو" نقطه

.باز "کی‌ یو" زدم، نه؟ من بابت رفتارم واقعا از تو معذرت می‌خوام. نمی‌دونم چرا اینجوری شد

گفتم بده من هم امتحان کنم، شاید من بتونم ته چسب رو پیدا کنم. گفت وقتی‌ من نتونستم تو بتونی‌ بچه؟ گفت چرا دختر‌ها رو بازی نمیدین؟ گفتم چون شغلی‌ براشون باقی‌ نمونده، اگر میخوان می‌تونن نوکر بشن. گفت نوکر کدومه؟ زمان شاه نوکر از فیلیپین وارد میکردن. گفتم می‌خوام درس بخونم برای تیز هوشان، گفت تیزهوشان جای منو تو نیست. گفتم می‌خوام باهات دوست بشم. پرسید تو همین پسر جقلهٔ رو به رویی هستی‌؟ گفتم کدوم پسر جقلهٔ. گفت همون که بسکتبال بازی می‌کنه. گفت خرجت از دخلت بیشتر است. گفتم اصلا هم اینطور نیست. گفت پس چرا گًل می‌خری؟ گفتم به نظرت موهام رو این دفعه مثل فیلمهای کلاسیک بزنی‌ چطوره؟ که فرق کج باز کنم و موهام رو بچسبونم به سرم. گفت خیلی‌ جواده. گفت تو زن بگیر بقیه‌اش با من. گفتم خودت گفتی‌. طبیعی، طبیعی گفت نه، من نگفتم. گفتم این کارت تولد. گفت اگه رضا طلوعی رو دعوت نکنی‌ من هم نمیام. گفتم مبادا فکر کنی‌ این شایعه‌هایی‌ که برامون درست کردن حقیقت داره. که من موهام رو برای تو کوتاه کردم و این مزخرفات. گفت فکر اینجاش رو نکرده بودم، موضوع رو کلا فراموش کن. گفتم آزاده همونیه که می‌خواست بیاد توی دانشگاهمون درس بخونه. گفت همون بهتر که نیومد. گفت این خودکار و خودنویس طلا رو روز دامادیت میدم به تو. روز دامادیم خودکارو داد به من و گفت خودنویس رو برای داداشت نگاه داشتم. گفتم سربازیم را بخر. گفت پول ندارم. گفتم همش یک ملیونه، مدل ماشینت رو یکی‌ بیار پایینتر. گفت چه توقع ها. گفتم قرار بود دو نفری کباب سیخ بگیریم. من چه جوری دست تنها برای چهل تا مهمون کباب سیخ بگیرم؟ گفت می‌خوام برم دیدن مامان بزرگ. گفتم اینجا چه رستوران مزخرفیست؟ گفت آره. ما اینجا معمولا دخترا رو میاریم میمالونیم. گفتم نه مرسی‌، خداحافظ. گفت تو که نمی‌خوای برای چی‌ میای توی بوتیک و قیمت می‌پرسی‌ بچه دهاتی؟ گفتم تو مگه جرق می‌‌زنی؟ گفت نه تفریحی. گفتم ولی‌ من تا حالا جرق نزدم. گفت منم ماهی‌ یکی‌ دو بار بیشتر منظورم نبود. گفتم فیلمی که آقای رئیسی توش آواز می‌خونه رو بده. گفت گمش میکنی‌. گفتم فک کنم خیلی‌ دوستت دارم. گفت اما من مطمئنم خیلی‌ دوستت دارم. گفتم مطمئنی می‌خوای با این دختر ازدواج کنی‌؟ آخه اینترنتی هم شد کار؟ گفت برای سن من بهترین گزینه است. گفتم از پدر شهیدت خجالت میکشم. گفت فکرشو نکن. گفت مطب به زور زندگی‌ ما را میچرخاند. گفتم پس این همه ریختو پاش چیست؟ گفت نه کدوم ریختو پاش؟ گفت همیشه ما داریم اول به شما سلام می‌کنیم. گفتم خوب من هم همیشه جواب سلام شما را داده ام. گفت من وقتی‌ به مرد احتیاج دارم نمی‌تونم جلوی خودمو نگاه دارم، دیوونه میشم. گفتم ببخشید من زن دارم. گفتم کاری بود بگو بیایم پاک کن بزنیم. گفت نه مرسی‌، به پاک کن زن احتیاجی‌ ندارم. گفت من خونه اینترنت دارم. می‌خوای شب برات تحقیق کنم راجع پروژت. گفتم نه مرسی‌. گفت با مامانو بابا راجع به مهریه صحبت کردی؟ گفتم نه. گفت ولی‌ من گفته بودم صحبت کنی‌. گفت خانوم توریسته؟ گفتم نه. گفت پس این چه وضعیه؟ بفرمایید سوار ماشین شین. گفت مگه سلام بلد نیستی‌؟ گفتم چرا. گفت پس چرا به شاگردام سلام نکردی؟ گفت شما بچه اید، حالا حالیتون نیست. وقتی‌ رفتین خارج و سرتون خورد به سنگ بعد میفهمین. گفتم شما از این دعاهای ناجور نکنی‌ سرمون به سنگ نمی‌خوره. گفتم دلم براتون خیلی‌ تنگه. میبوسمتون. گفت پول تلفن زیاد می‌شه، خداحافظ. پرسید حالا چند سالش هست؟ گفت لابد هشتاد نود. تا ما رو تو قبر نذاره نمی‌‌میره. گفتم من دوستت دارم. گفت منم دوستت دارم. گفتم فاک یوو یعنی‌ چی‌؟ گفت یعنی‌ گاییدن. گفتم گاییدن یعنی‌ چی‌؟ گفت گاییدن بابا، گاییدن. گفت چرا باید بیام عروسیت. گفتم برای اینکه بهترین دوست منی. گفت بهترین دوست هم بودیم، نمیام. گفت چرا نمکدونو اون سر میز گذاشتی؟ گفتم حواسم نبود. گفت یک کاری که بهت میگم مثل آدم انجام بده. گفت چه کیف قشنگی‌. گفتم من طراحش نبودم. گفتم کجایی بابا؟ حالت چطوره، رو به راهی‌؟ گفت پارسال دوست امسال اشنا. گفتم بشین پشت وانت و مواظبش باش. هیچی‌ نگفت و رفت نشست پشت وانت. گفتم برای پیتزا سٔس تند داری؟ گفت این همه سٔس سفارش دادم جلوی چشمتو بگیره. گفتم بستنی میگیرین؟ همینجاست بستنی فروشه! همینجاست، همینجاست! ردش کردی. نامرد! گفت چون گفتی‌ نامرد نگرفتم. گفت یعنی می‌خوای پیادم کنی‌؟ گفتم نه می‌خوام نگاه دارم سیگارت که تموم شد راه بیفتیم. گفت هوو تو کلاه ات. گفتم اولا درست صحبت کنین. دوما من نبودم. گفت نمی‌خوای موهاتو کوتاه کنی‌؟ گفتم نه هنوز. گفت شبیه میمون شدی

Sunday, August 21, 2011

ارّه

اگر حوصلهٔ روضه نداری جدا توصیه می‌کنم کانال رو در کمتر از جیک ثانیه عوض کنی‌. دیدی تا بحال چطور یک سری بحث احمقانه (و تاکید می‌کنم واقعا احمقانه) که هیچ مورد علاقه ات نیست، یهو بدون اینکه بفهمی آلوده، یا بهتر بگم درگیرت می‌کنه؟ و با اینکه هیچ علاقه مفهومی‌ و یا غیر مفهومی‌ به بحث نداری باز هم از دست‌و پا زدن در باتلاقش لذت می‌بری؟ "ارّه" چیز مفیدیست. در واقع بسیار چیز مفیدیست. در مزایای ارّه اینکه چوب می‌‌برّد، دسته دارد، دندانه دارد، باز هم دندانه دارد و از همه مهمتر اینکه ادعا ندارد. مثلا اگر یک درخت تنومند را نفله می‌کند اما اررو گوزه زیادی نمیکند که من ال می‌کنم و بل‌ می‌کنم. که من رستم دستانم و نفسکش! می‌‌برّد و میرود پی‌ کارش. اما از بین این همه فایده حیف که یک ایراد کوچکی هم دارد. و آن اینکه اگر در کون گیر کند پدر صاب بچه را در میاورد. نه راه پس دارد، نه راه پیش. چه بکشی بیرون و چه بدهی‌ تو، کون را به دو نیمهٔ مساوی تقسیم می‌کند. من به نیمهٔ پر لیوان را نگاه کنم. اگر خوب فکر کنی‌ همینجا یک نکتهٔ ظریف نهفته است که خود یکی‌ از مزایای ارّه است . با وجود همین یک ایرادی هم که دارد لاقل مساوات را رعایت می‌کند و کون را مثلا به دو نیمهٔ نامساوی تقسیم نمیکند. مثلا نمی‌گوید حالا که کونت دارد پاره میشود من چرا خودم را خسته کنم و صاف ببرم؟ و یا قرینه ببرم؟ و یا مساوی ببرم؟ ارّه وجدان کاری دارد! نه اینکه فکر کنی‌ بنا به دلایلی دارم از ارره دفاع می‌کنم، ابدا ! صرفاً خواستم انصاف را رعایت کنم، همین! اما یقین دارم اگر ارّهٔ ایرانی‌ بود می‌‌رید تو کون. یعنی‌ چه دیدنیست قیافهٔ کونی‌ که یک عمر به همه ریده اما حالا گیر پدیده‌ای به نام "ارّهٔ ایرانی‌" افتاده! گمان کنم چیزیست شبیه قیافهٔ علی‌ دایی وقتی‌ پنالتی را گًل نکرد! اررهه یا کج می‌برید، یا تیغش کند بود، یا دسته‌اش می‌شکست، یا بجای دو قسمت به سه‌ قسمت (و یا بیشتر) تقسیم میکرد، یا پر حرف بود و برای کون از درختای تنومندی که بریده بود تعریف میکرد، یا می‌نالید از وسعت کار، یا می‌نالید از بوی کون، یا وسط کار، بعد از این همه فیلموسیانس، قهر میکرد و دست از کار می‌کشید! تو می‌‌ماندی و یک ارّهٔ نیم گیر و یک کون پاره پاره! بگذریم.

دلم می‌خواست سلامت باشم، که هستم. اما یک چیزایی دیگه‌ای هم هست که دلم می‌خواستم. دلم می‌خواست آدم مهربانی بودم، که نیستم. دلم می‌خواست فرانسه بلد بودم، که نیستم. دلم می‌خواست پدرم مرا دوست داشت، که ندارد. دلم می‌خواست زنم موهای زیر بغلش را بهتر میزد، که نمیزند. دلم می‌خواست شکم نداشتم، که دارم. دلم می‌خواست دنیا را دیده بودم، که ندیدم. دلم می‌خواست موسیقی‌ میدانستم، که نمی‌‌دانم. دلم می‌خواست معمار موفقی‌ بودم، که نیستم. دلم می‌خواست آدم با سوادی بودم، که نیستم. دلم می‌خواست آدم محبوبی بودم، که نیستم. دلم می‌خواست این اررهه دندانه نداشت، که دارد! دلم می‌خواست کانال را عوض می‌کردم، کانال را عوض میکردی، کانال را عوض میکرد، کانال را عوض میکردیم، کانال را عوض میکردید، کانال را عوض میکردند.